Eranshahr

View Original

بخش نخست سرآغاز

In the Beginning

در آغاز می‌خوانیم که چگونه جهان اهورامزدا که جهان روشنی است از بالا، چپ و راست بی‌کرانه است و پایین آن جهان اهریمن قرار دارد که جهان تاریکی است. این جهان هم از پایین و راست و چپ انتها ندارد و از بالا به جهان روشنی می‌رسد. از یورش اول اهریمن به جهان اهورا مزدا می‌خوانیم و اینکه چگونه اهریمن که پس اندیش است و‌مانند اهورامزدا بر همه چیز آگاه نیست هنگامی که توسط اورمزد از شکست قطعی خود از شکست خود آگاهی پیدا می‌کند،‌ بیهوش می‌شود. در ادامه ازچگونگی آفرینش مینوی می‌خوانیم


هان! زَندآگاهی، نخست، دربارۀ آفرینش آغازینِ هرمزد و پتیارگیِ اهریمن؛ سپس، دربارۀ چگونگیِ آفریدگانِ مادی از آغاز آفرینش تا فرجام است، همان‌گونه که از دین مَزدیَسنان پیدا است؛ سپس، دربارۀ آنچه که جهان دارا است با گزارش چئی و چگونگیِ (آن).

به بِهدین آن‌گونه پیدا است (که) هرمزد فرازپایه، با همه-آگاهی و بِهی، زمانی بیکرانه در روشنی می‌بود. آن روشنی گاه و جای هرمزد است که (آن را) روشنیِ بیکران خوانند. آن همه-آگاهی و بهی را زمان بیکرانه است؛ چون، هرمزد و گاه و دین و زمانِ هرمزد بودند، (هستند و خواهند بود).

اهریمن در تاریکی، به پس-دانشی و زَدارکامگی، ژرف پایه بود. او را زَدارکامگی‌ خیم و آن تاریکی جای است، که (آن را) تاریکی بیکران خوانند.

میان ایشان تُهیگی بود که وای است، که آمیزشِ (دو نیرو) بِدو است.

هر دو (ذاتِ) کرانه‌مندی و بی‌کرانگی‌اند. آنچه فرازپایه است آن را روشنیِ بیکران خوانند، که بِسَر نمی‌رسد. ژرف پایه آن تاریکیِ بیکران است و آن بی‌کرانگی است. در مرز، هر دو کرانه‌مندند، زیرا میان ایشان تُهیگی است، به یکدیگر نپیوسته‌اند.

دیگر (این که) هر دو مینو به خویشتن کرانه‌مندند و دیگر (این که) به سبب همه-آگاهیِ هرمزد، هرچه در دانشِ هرمزد است کرانه‌مند است؛ زیرا، آن پیمانِ هر دو مینو را می‌داند که (همانا) پادشائیِ کاملِ آفریدگانِ هرمزد به تنِ پسین است، جاودانه؛ و آن بی‌کرانگی است. آفریدگانِ اهریمن بدان زمان از میان روند که تنِ پسین باشد، و آن نیز کرانه‌مندی است.

هرمزد به همه-آگاهی دانست که اهریمن هست، برتازَد و (جهان را) به رشک‌کامگی (فرو) گیرد، و چگونه از آغاز تا فرجام با چه و چند افزاران بیامیزد. (پس) او به مینوئی، آن آفریدگان را که (برای مقابله) با آن افزار دربایست، فراز آفرید. سه هزار سال آفریدگان به مینوئی ایستادند، که بی‌اندیشه، بی‌حرکت و ناملموس بودند.

اهریمن، به سبب پس-دانشی، از هستیِ هرمزد آگاه نبود؛ سپس، از آن ژرف‌پایه برخاست، به مرزِ دیدارِ روشنان آمد. چون هرمزد و آن روشنیِ ناملموس را دید، به سبب زدارکامگی و رشک گوهری، فراز تاخت، برای میراندن تاخت آورد. سپس، چیرگی و پیروزیِ فرا(تر) از آنِ خویش را دید و باز به (جهان) تاریکی تاخت، بس دیو آفرید: آن آفریدگانِ مرگ‌آورِ مناسب برای نبرد (با هرمزد) را.

هرمزد چون آفریدگان اهریمن را دید، (آن) آفریدگانِ سهمگین، پوسیده، بد و بَد آفریده را، پسندش نیفتاد و ایشان را بزرگ نداشت. پس، اهریمن آفریدگانِ هرمزد را دید، (او را) پسند افتاد آفریدگانی بس ژرف، پیروز و همه-آگاه؛ آن آفرینشِ هرمزد را بزرگ داشت.

آنگاه هرمزد، با دانستن چگونگیِ فرجامِ کارِ آفرینش، به پذیرۀ اهریمن آشتی برداشت و گفت که «اهریمن! بر آفریدگان من یاری بر، ستایش کن، تا به پاداش آن بی‌مرگ، بی‌پیری، نافرسودنی و ناپوسیدنی شوی. آن را علت این است که اگر نبرد را نیاغازی، خود را از کار نیفگنی و ما هر دو را سودآوری‌ها (خواهد بود)». اهریمن گفت که «نَبَرَم بر آفریدگانِ تو یاری و نَدهَم ستایش؛ بلکه تو و آفریدگانِ تو را نیز جاودانه بمیرانم (و) بِگْرَوانَم همۀ آفریدگان تو را به نادوستیِ تو و دوستیِ خود».

آن (سخن) را گزارش این است که (اهریمن) پنداشت که هرمزد در برابر او بیچاره است و بدین روی آشتی پیش آوَرَد؛ نپذیرفت، تهدید نیز فراز برد.

هرمزد گفت که «ای اهریمن! هر کاری از تو بر نیاید، که تو مرا نتوانی میراندن و آفریدگانِ مرا نیز چنان نتوان کردن که به تملکِ من باز نرسند». پس، هرمزد به همه-آگاهی دانست که اگر او را زمانِ کارزار (تعیین) نکنم، آنگاه تواند کردن بر آفریدگان من همان گونه که تهدید فراز برد، و نبرد و آمیختگی همیشگی (خواهد شد) و او را توانائی (خواهد بود) در آمیختگیِ آفرینش نشستن و (آن را) از آنِ خویش کردن، همان گونه که اکنون نیز مردم ، در (این دورانِ) آمیختگی، بسیارند به گناه بیش ورزد تا نیکوئی، که کامۀ اهریمن بیش می‌ورزد.

هرمزد به اهریمن گفت که «زمان کن تا کارزار را بدین پیمان به نه هزار سال فراز افگنیم»: زیرا دانست که بدین زمان کردن اهریمن را از کار بیفگند. آنگاه، اهریمن، به سبب نادیدنِ فرجامِ (کار)، بدان پیمان هم‌داستان شد، به همان گونه که دو مردِ هم‌نبرد زمان فراز کنند که «ما بَهْمان روز تا شب کارزار کنیم». هرمزد این را نیز به همه-آگاهی دانست که در این نه هزار (سال)، سه هزار سال همه کامِ هرمزد رود، سه هزار سال، درآمیختگی، کام هرمزد و اهریمن هر دو رود (و) بدان فرجامین نبرد، اهریمن را نا کار توان کردن و پتیارگی را از آفرینش بازداشتن. پس، هرمزد اَهونَوَر فراز سرود. چون یَثا اَهووَئیریوُی بيست‌و‌يك واژه‌ای را بخواند، فرجامِ پیروزیِ خویش و از کار افتادگیِ اهریمن و نابودیِ دیوان و رستاخیز و تن‌ پسین و بی‌پتیارگیِ جاودانۀ آفرینش را به اهریمن نشان داد. اهریمن، چون از کارافتادگیِ خویش و نابودیِ همۀ دیوان را دید، گیج و بی‌حس شد و به (جهان) تاریکی باز افتاد.

آن‌گونه در دین گوید که چون يك سوم آن (سرود) خوانده شد، اهریمن، از بیم، تن در کشید؛ هنگامی که دو بهرۀ آن خوانده شد، اهریمن به زانو در افتاد؛ هنگامی که به کمال خوانده شد، اهریمن از نا کاری کردن به آفریدگان هرمزد بازماند و سه هزار سال به گیجی فرو افتاد.

***

(نخست)، آفرینش را به (حالت) مینوئی گویم، سپس، به (حالت) مادی.

هرمزد پیش از آفرینش خدای نبود، پس از آفرینش خدای و سودخواستار و فرزانه و ضد بَدی (و) آشکار و سامان‌بخشِ همه و افزونگر و نگرانِ همه شد. نخستین آفرینشی را (که) خُودی بخشید نیکو-رَوِشی (بود)، آن مینو که چون آفرینش را اندیشید، بِدان تنِ خویش را نیکو بکرد؛ زیرا او را خدائی از آفرینش بود. هرمزد به روشن‌بینی دید که اهریمن هرگز از پتیارگی نگردد، آن پتیارگی جز به آفرینش از کار نیفتد، آفریدگان را جز به زمان رواج نباشد، (اما) اگر زمان را بیافریند، آفریدگان اهریمن نیز رواج بیابند.

او، به‌ناچار، برای از کار افگندنِ اهریمن، زمان را فراز آفرید. آن را سبب این است که اهریمن جز به کارزار از کار نیفتد. کارزار را گزارش این است که کار به چاره‌مندی کردن باید. سپس، از زمان بیکرانه زمان درنگ‌خدای فراز آفریده و خلق شد؛ باشد که زمان کرانه‌مند(ش) خوانند. از زمان درنگ‌خدای ناگذرائی فراز آفریده شد که چیز هرمزد از میان نرود. از ناگذرائی نا آسانی پیدا شد که دیوان را آسانی نرسد. از نا آسانی بَخت رفتاری، مینوی بی‌گردشی، پدید آمد. آن مینو که آنچه هرمزد را است، از آنچه به آغاز آفرینش داده شد، دگرگون نشود. از مینوی بی‌گردشی کمال مقصود (هرمزد در) آفرینش مادی اشکار شد: همداستانی (با) آفرینش نیکو. اهریمن را با آفرینشِ بَد و نادانیِ (خود، با آن) ناهمداستانی است. آن را سبب و گزارش این است که (چون) اهریمن با هرمزد نبرد (آغاز) کرد، خدائی، فرزانگی، نام‌آوری، برتری و ناگذرائیِ هرمزد، و از کارافتادگی، خودپرستی، فرودستی و پس-دانشیِ اهریمن به پیدائی آمد.

چون (هرمزد) آفریدگان را بیافرید، زمان درنگ‌خدای نخستین آفریده بود که او فراز آفرید؛ زیرا، پیش از آمیختگی، (زمان) تماماً بیکرانه بود و هرمزد، از آن (زمانِ) بیکرانه، (زمان) کرانه‌مند را آفرید؛ چون از آغازِ آفرینش که آفریدگان را آفرید تا به فرجام که اهریمن از کار بیفتد، به اندازۀ دوازده هزار سال است، که کرانه‌مند است. سپس، به بیکرانگی بیامیزد و بگردد که (آن هنگامی است که) آفریدگان هرمزد بپاکی با هرمزد جاودانه شوند. چنین گوید در دین که زمان نیرومندتر از هر دو آفرینش است: آفرینش هرمزد و نیز آنِ اهریمن. زمان یابندۀ جریانِ کار(ها) است، زمان از نيك یابندگان یابنده‌تر است، زمان از آگاهان آگاه‌تر است، چنان که داوری به زمان توان کردن. (به) زمان است که خانمان برافگنده شود. (اگر) تقدیر (باشد)، در زمان، آراسته فراز شکسته شود. کس از مردمانِ میرنده از او رهائی نیابد، نه اگر به بالا پرواز کند، نه اگر به نگونی چاهی کند و درنشیند و نه اگر زیر چشمۀ آب‌های سرد فرو گردد.

هرمزد از آن خودیِ خویش، از روشنیِ مادی، تن‌ آفریدگان خویش را فراز آفرید به تنِ آتشِ روشن، سپید، گِرد و از دور پیدا، از مادّۀ آن مینو که پتیاره را که در هر دو آفرینش است، بِبَرَد. باشد که (آن را) توان، باشد که زمان (خوانند). آنگاه، تنِ وای نیکو را فراز آفرید، همان‌گونه که وای را بایست؛ باشد که (او را) وایِ‌ درنگ‌خدای فراز خوانند. آنگاه، آفرینش را به ياریِ وایِ درنگ‌خدای فراز آفرید؛ زیرا، هنگامی که آفرینش را آفرید، وای نیز (چون) افزاری (بود) که او را به کار در بایست.

اهریمن از تاریکیِ مادی آن آفرینشِ خویش را فراز ساخت: بدان تنِ سیاهِ خاکستریِ شایستۀ (جهانِ) تاریکی، تبهکار، که بزه‌آئین‌ترین خرفستر است. او از خود‌پرستی مادّی وَرَنِ بَد و نیست-تن را فراز ساخت، چنان که ورن را بایسته است او، نخست، خودیِ دیوان را آفرید (که) رَوِشِ بد است، آن مینو که تباه کردنِ آفریدگان هرمزد از او بود؛ زیرا او از تاریکیِ مادی آن تاریکی بیکرانه را پدید آورد، از تاریکی بیکرانه دروغ‌گوئی فراز بود (که) از (آن)، بدیِ آن اهریمن آشکار شد، زیرا آن آفرینشی را ساخت که خویشتن را بِدو بدتر بکرد؛ یعنی از کار بیفتد. زیرا، (هنگامی که) از تاریکیِ بیکرانه آن تن را فراز ساخت و آفرینشِ خویش را در آن تن بیافرید، از آن آفرینشِ خویش از کار بیفتد.

هرمزد از روشنیِ مادّی راست‌گوئی را (آفرید)، و از راست‌گوئی افزونگریِ دادار آشکار شود (که) آفرینش است؛ زیرا او تنِ بی‌کران را از روشنیِ بیکران فراز آفرید و آفریدگان را نیز همه در تنِ بیکران بیافرید. تنِ بیکران (از) گذرائیِ زمان جدا است. از تن بیکران «اَهونَوَر» فراز شد، مینوی «یَثااَهووَئیریُو»، که آغازِ آفرینش و فرجامِ آفریدگان از او آشکار (شود)؛ باشد که دین (خوانند)، چون دین به همراه آفرینش آفریده شد. از اَهونَوَر مینوی سال فراز شد که اکنون در (دوران) آمیختگی، نیمی روشن و نیمی تاریك، سیصدوشصت‌وپنج شبان‌روز است که بُرِشِ زمانِ درنگ‌خدای است و هر دو آفرینش برای نبرد در او روائی یافتند، که گفت: «آفرینش هرمزد به خدائی و دستوری، دادمندی و بَرترپایگی، به آسایش ایستاد؛ آفرینش اهریمن به سلطه، ستمگری و گناه‌کاری و فروپایگی، به دشواری ایستاد».

هرمزد به امشاسپندان - هنگامی که ایشان را آفریده بود - مشخص گشت، شش سَروَری که برای هستی می‌بایست فراز آفرید (تا) سپس، به تنِ پسین، بَدی را از آن به ناپیدائی برند. او آفرینش مینوی را به مینوئی نگهدارد و آفرینش مادی را (نیز نخست،) به مینوئی آفرید و سپس، به صورت مادی آفرید. او، نخست، امشاسپندان را آفرید (به) شش بُن؛ سپس، دیگر، آن هفتمین، خود هرمزد است. از (جمله) آفریدگان مادّی (که) به مینوئی آفرید، نخست شش تا (بودند) و آن هفتمین خود، (هرمزد)، بود؛ زیرا هرمزد هر دو است: نخست مینو، (سپس) مادی. پس از (آفرینِشِ) وای درنگ‌خدای، از امشاسپندان، نخست بهمن را فراز آفرید، که رواج یافتن آفریدگان هرمزد از او بود. او نخست، بهمن را از رَوِش نيك و روشنیِ مادی فراز آفرید. این که (گویند) «بِهدینِ مزدیسنان با او بود» این است که آنچه را تا فِرَشکَرد بر آفریدگان رسد، او می‌دانست.

سپس اردیبهشت، سپس شهریور، سپس سپندارمذ، سپس خرداد و امرداد را آفرید، هفتم خود هرمزد و هشتم راست‌گوئی، نهم سروش پرهیزگار، دهم ماراسپند، یازدهم نَریُوسَنگ، دوازدهم رَدِ بلند، رتوُبرزیت، سیزدهم رَشنِ راست، چهاردهم مهرِ فراخ چراگاه، پانزدهم اَهْرِشوَنگِ نیکو، شانزدهم پارَند، هفدهم خواب، هیجدهم باد، نوزدهم دادمندی، بیستم پیکار: دادخواهی و دفاع، آشتی و افزونگری.

از آفریدگانِ مادی نخست آسمان، دیگر آب، سدیگر زمین، چهارم گیاه، پنجم گوسفند، ششم مردم، هفتم خود هرمزد (بود). او آفرینش را به یاریِ وایِ درنگِ خدای فراز آفرید، زیرا، هنگامی که او وایِ درنگ‌خدای را فراز آفرید، آن (وای) نیز افزاری شد که وی را برای آفرینش دربایست.

اهریمن بدان پتیارگی، از کَماله دیوان، نخست، اَکوُمَن را فراز ساخت، سپس اَندَر، سپس ساوول، سپس ناگهیس، سپس تَر ومَد، سپس تَریز و زَریز، سپس دیگر دیوان، هفتم خود اهریمن (بود). اهریمن هرگز چیزی نیکو نیندیشد، نگوید و نکند. او را نیکوئیِ آفریدگانِ هرمزد بایسته نبود، هرمزد را نابودگریِ آفرینشِ اهریمن بایسته نبود. هرمزد آن چیز را نیندیشد که آن را نتواند کرد، اهریمن آن را که نتواند کرد اندیشد، تهدید نیز فراز بَرَد.

آفریدگان هرمزد به مینوئی آنچنان پَرورده شدند که بی‌اندیشه، ناگرفتنی و بی‌جنبش چون مَنی به تَری ایستادند. پس از تَری آمیختگی بود، بمانند منی و خون؛ پس از آمیختگی آوردگی بود، بمانند دَشْتگ؛ پس از آوردگی بخش شدن بود، چون دست و پای؛ پس از بخش شدن فروشدگی بود، (چون) چشم، گوش، دهان؛ پس از فروشدگی چَندِش بود (و آن) هنگامی است که به پیش‌رَوی ایستاد. اکنون نیز به گیتی (فرزندان) بدان شیوه در شکم مادر پدید آیند و زایند و پرورش یابند. هرمزد را در آفرینش، مادری و پدریِ آفریدگان است؛ زیرا هنگامی که آفریدگان را به مینوئی پرورْد، آن مادری بود و هنگامی که (ایشان را) به صورت مادی آفرید، آن پدری بود.