بز و گوساله و قوچ
افزوده شده به کوشش: شانلی ناردالوجود
موجود افسانه ای: ندارد
نام قهرمان/قهرمانان: گوساله، بز و قوچ
نوع قهرمان/قهرمانان: حیوانات
نام ضد قهرمان: گرگها
مجموعه: فرهنگ افسانه های مردم ایران - ع.ا. درویشیان، ر. خندان
شماره صفحه در مجموعه: جلد یکم ص ۳۸۲-۳۸۱
منبع یا راوی: بهرام فرخفال
کتاب مرجع: افسانه های لرستان - ص. ۱۶
توضیح نویسنده
در این قصه قهرمانان، پس از، از سرگذراندن تجاربی، به میان جمع یا جایی که از آن جدا گشتهاند بازمیگردند. نمونه هایی دیگر از این قصه ها را آوردهایم. قصه «بز و گوساله و قوچ» را عیناً از کتاب و افسانه های لرستان» مینویسیم.
گوساله و قوچ و بزی از گله دور افتاده بودند و نمیدانستند از کدام طرف بروند. همان طور که سرگردان بودند، سه تا گرگ آنها را دیدند و به طرفشان دویدند. بز و گوساله و قوچ توی درختهای بلوط گیر افتاده بودند و نمیدانستند چکار کنند. گرگها که رسیدند با هم زوزه کشیدند و گفتند: هی هورنه، هورنه، هورنه. گوساله برای شام مونه، قوچ برای ناهارمونه، بز برای صبحانه مونه. قوچ به بز و گوساله گفت: اگر بخواهیم فرار کنیم، گرگ ها جرات پیدا میکنند و ما را تکه پاره میکنند. بز گفت: باید کاری کنیم که گرگها فرار کنند. گوساله گفت: باید فکری کنیم و زودتر دست به کار شویم. بز، تکهای حلبی گیر آورد و روی شاخهایش گذاشت و قوچ با شاخ به حلبی زد. دنگ، دنگ، دنگی دوا. کاغذ داریم از زبان شا. پوست گرگ بکنید برای دوا. گرگها ترسیدند و فکر کردند که سواران پادشاه میآیند تا پوست آنها را برای دارو بکنند. فرار کردند و رفتند سر کوه، آتشی پیدا کردند و دوباره خواندند: هی هورنه، هورنه، هورنه، گوساله برای شام مونه، قوچ برای ناهارمونه، بز برای صبحانه مونه. بز و گوساله و قوچ دوباره تکرار کردند: دنگ، دنگ، دنگی دوا. کاغذ داریم از زبان شا. پوست گرگ بکنید برای دوا. گرگها که خیلی ترسیده بودند پا گذاشتند به فرار. بز و گوساله و قوچ هم رفتند تا به تا به گلهای رسیدند و قاطی آنها شدند.