توبه نصوح
افزوده شده به کوشش: سولماز ا.
شهر یا استان یا منطقه: کرمانشاه
منبع یا راوی: گردآورنده: علی اشرف درویشیان، روایت استاد سیف اللّه درویشیان کرمانشاهی (آهنگر) 64 ساله
کتاب مرجع: افسانه ها و مثل های کردی - ج ۱ و ۲ - ص ۲۹۲
صفحه: ۱۷۷ - ۱۷۸
موجود افسانهای: nan
نام قهرمان: نصوح
جنسیت قهرمان/قهرمانان: nan
نام ضد قهرمان: nan
توبه نصوح از قصه های اخلاقی است و گویای اینکه اگر کسی از صمیم قلب توبه کند، خدارند توبه او را می پذیرد و یاریش می دهد. متن اصلی در زیر آورده می شود.
ای برادر بد ندیده سرت به کهکشان فلک رسیده هر چه رفتیم راه بود. هر چه کندیم چاه بود. هر چه کشیدیم بار بود. کلیدش به دست ملک جبار بود. در روزگاران خیلی قدیم مردی بود به اسم نصوح. این مرد هر چه تقلا می کرد که نان زن و بچه اش را از راهی درآورد که خدا پسندانه باشد، نمی شد. تا اینکه فشار زندگی زیادی کوچ و کلفت او را مجبور کرد که در حمام زنانه ای بطور مخفیانه به کار دلاکی و کیسه کشی بپردازد. روزها که حمام باز می شد، او هم با لباس زنانه به حمام می رفت. لخت می شد و کیسه ای به جلوی خودش می بست و می رفت به کار کردن و عرق ریختن تا وقتی که شب می شد و حمام بسته می شد. سالهای سال این مرد کارش همین بود تا اینکه از قضای روزگار یک روز دختر پادشاه قصد حمام کرد. حمام را قرق کردند. دور شو، کور شو گفتند و دختر پادشاه به حمام وارد شد. حالا نصوح هم توی حمام جزو کیسه کشها و دلاکهای حمام بود. پس از اینکه دختر پادشاه را کیسه کشیدند و حمام کردند، او را روانه حمام سرد کردند. در این موقع ناگهان فریاد کنیز مخصوص بلند شد که: «ای داد و بیداد انگشتر زمردنشان گرانبهای شاهزاده خانم گم شده است.» فوراً در و پیکر حمام را بستند و نگهبان گذاشتند و بنا شد تمام کارکنان حمام را تفتیش و جستجو کنند. رنگ از رخسار نصوح پرید و لرزه بر اندامش افتاد. زیرا اگر او را تفتیش می کردند به مرد بودن و در نتیجه کار خلاف او پی می بردند. چه کار کنم چه کار نکنم. به خزینه حمام رفت و در گوشه خزینه حمام غسل کرد و در حالت درماندگی و بی کسی سر به طرف آسمان برداشت و گفت: «خدایا به حق محمد و آل محمد قسم ات می دهم که مرا از این مهلکه نجات بده. خدایا توبه نصوح را بپذیر. شرطم شرط باشد که از همین ساعت از این کار دست بشورم و کار دیگری پیشه کنم ای ارحم الراحمین.»چون نصوح از صمیم قلب و با خضوع کامل توبه کرد، تو به اش پذیرفته شد و در این موقع یکی از کنیزان فریاد زد که انگشتر در بقچه حمام شاهزاده پیدا شده است. از آن زمان توبه نصوح معروف شد و هر کس که می خواست واقعاً از کار بدی که کرده بود توبه کند می گفت: «خدایا توبه ام توبه نصوح باشد که دیگر این کار را نکنم.»