Eranshahr

View Original

حضرت سلیمان و جغد کوچولو

افزوده شده به کوشش: رضا قهرمانی

شهر یا استان یا منطقه: خوزستان

منبع یا راوی: یوسف عزیزی بنی‌طرف - سلیمه فتوحی

کتاب مرجع: افسانه‌های مردم عرب خوزستان - صفحه ۱۰۰ - انتشارات آنزان - چاپ اول ۱۳۷۵

صفحه: 151 - 152

موجود افسانه‌ای: جغد

نام قهرمان: حضرت سلیمان

جنسیت قهرمان/قهرمانان: انسان

نام ضد قهرمان: nan

این قصه که در قالب یک حکایت تاریخی مطرح می‌شود، داستانی را در زمان حضرت سلیمان بیان می‌کند.

حضرت سلیمان که فرمانروای همه جانوران بود با زنی ازدواج کرد. روزی این زن به حضرت سلیمان گفت: یک قالیچه قشنگ و یک رختخواب نرم از پر پرندگان برایم درست کن. در آن روزگار جانوران می‌توانستند صحبت کنند. از این رو حضرت سلیمان پیامی برای پرندگان فرستاد و از آنها خواست نزد وی بیایند. طی مدت کوتاهی پرندگان با شکل‌ها و رنگ‌های گوناگون پرواز کردند و پیرامون حضرت سلیمان جمع شدند. او به پرندگان گفت جغد کوچولو هنوز نیامده است از این رو منتظر او می‌مانم تا بیاید و بعد از آن چیدن پرهایتان را آغاز می‌کنم.سرانجام جغد کوچولو آمد حضرت سلیمان از وی پرسید: «چرا این قدر دیر کردی؟» جغد گفت: «ارباب علت دیر کردنم این بود که مشغول مقایسه روز و شب، سنگ و گِل و مرد و زن در دنیا بودم.»حضرت سلیمان خندید و پرسید: «تعداد کدام یک را بیشتر دیدی روزها یا شب ها را؟» جغد گفت: «به نظر من تعداد روزها بیشتر از شب‌هاست زیرا وقتی که مهتاب باشد شب مثل روز روشن است.»حضرت سلیمان پرسید: «خب جغد کوچولو حالا بگو که سنگ در دنیا بیشتر است یا گِل؟» جغد گفت: «سنگ از گل بیشتر است زیرا یک کلوخ گل به محکمی سنگ نیست.» حضرت سلیمان گفت: «حالا از مرد و زن برایم بگو آیا تعداد مردها از زن‌ها بیشتر است؟» جغد گفت: «نه ارباب زن‌ها خیلی بیشتر از مردها هستند زیرا وقتی مردی تسلیم خواسته‌های زنش می‌شود چیزی جز یک زن نیست؟»حضرت سلیمان پرسید بنابراین من که قصد دارم پرهای همه پرندگان را بچینم تا یک قالیچه قشنگ و یک رختخواب نرم برای همسرم بسازم یک زن به شمار می‌روم؟ جغد گفت همین‌طور است شما می‌توانستی درباره خواسته همسرت چند و چون بکنی نه این که دستورش را اجرا کنیحضرت سلیمان پرندگان را مخاطب قرار داد و گفت فرزندان من بروید. هر یک از شما هر جا بخواهد می‌تواند پرواز کند و بدین‌سان آنها را بار دیگر آزاد کرد و به همسرش گفت به زودی به شما اجازه می‌دهم موهای ریشم را بچینی اما دیگر اجازه نمی‌دهم یک کلمه راجع به چیدن پر پرندگان بگویی. خدا همه ما و شما را شاد کام کند.