Eranshahr

View Original

خروسک پریشان

افزوده شده به کوشش: نسرین طاهری‌پور

شهر یا استان یا منطقه: گیلان

منبع یا راوی: گردآورنده: صبحی - انتشارات امیر کبیر - چاپ اول ۱۳۳۲

کتاب مرجع: افسانه های کهن ایران - جلد اول

صفحه: ۳۰۹-۳۱

موجود افسانه‌ای: ندارد

نام قهرمان: استاد

جنسیت قهرمان/قهرمانان: انسان

نام ضد قهرمان: مابقی شخصیت‌ها

این روایت هم از جمله روایت‌های هیجان‌زدگی زیاد است برای امری نه چندان مهم. روایت‌های متفاوت این قصه در میان مردم مناطق مختلف وجود داشته و ضبط شده است. روایت و خروسک پریشان را از کتاب «افسانه های کهن ایران» به طور کامل می‌آوریم.

اهالی گیلان این افسانه را اینطور می‌گویند.مرغ و خروسی با هم در جنگل می‌گشتند. شغال آمد و مرغ را گرفت و خورد و خروس تنها ماند و از غصه پرهای خود را کند و در گوشه‌ای نشست. کلاغی به او رسید و گفت: «چرا پریشانی؟» گفت: «مرغک را شغال خورد.» کلاغ هم پرهایش را ریخت. درخت چنار از کلاغ پرسید: «چرا پر ریخته‌ای؟» گفت:«مرغک را شغال خورد، خروسک پریشان شده.» درخت هم برگ زرد شد. بز پای درخت آمد گفت: «چرا برگ زرد شدی؟» گفت: «مرغک را شغال خورده، خروسک پریشان شده* کلاغ پر ریخته، درخت برگ زرد شده.» بز هم شاخش را زد به سنگ و شکست. باغبانی رسید از بز پرسید: «چرا شاخ شکسته شدی؟» گفت: «مرغک را شغال خورده، خروسک پریشان شده، کلاغ پر ریخته*، درخت برگ زرد شده، بزک هم شاخ شکسته.» پدر بیل را به زمین زد. دخترش آمد و پرسید: «چرا پدر بیل بر زمین زدی؟» پدر گفت: «مرغک را شغال خورده، خروسک پریشان شده، کلاغک پر ریخته، درخت برگ زرد شده، بزک شاخ شکسته، پدر هم بیل بر زمین زده.» دختر کاسه‌ی ماست را که در دست داشت به سرش ریخت. مادرش رسید و پرسید: «دختر چرا ماست به سر شده؟» دختر گفت: «مرغک را شغال خورده، خروسک پریشان شده، کلاغک پر ریخته، درخت برگ زرد شده، بزک شاخ شکسته، پدر بیل بر زمین زده، دختر ماست به سر شده.» مادر گیس خودش را برید. پسر از مکتب آمد، پرسید: «مادر چرا گیس بُر شده؟» گفت: «مرغک را شغال خورده، خروسک پریشان شده، کلاغ پر ریخته، درخت برگ زرد شده، بزک شاخ شکسته، پدر بیل بر زمین زده، دختر ماست به سر شده، مادر گیس بریده شده.» پسر هم قلمش را زد زمین شکست. وقتی که به مکتب برگشت استاد گفت: «قلم را چرا شکستی؟» گفت: «مرغک را شغال خورد، خروسک پریشان شد، کلاغ پر ریخت، درخت برگ زرد شده، بزک شاخ شکسته، پدر بیل بر زمین زده، دختر ماست به سر شده، مادر گیس بریده شده، پسر قلم شکسته.» استاد گفت: «هر چه شده شده، در ماتم مرغ قلم را نباید شکست»