Eranshahr

View Original

زور

افزوده شده به کوشش: Astiage

شهر یا استان یا منطقه: ؟

منبع یا راوی: فضل الله مهتدی (صبحی)

کتاب مرجع: فرهنگ افسانه های مردم ایران

صفحه: 517 - 518

موجود افسانه‌ای: گنجشک-یخ-خورشید-ابر-باد-کوه-علف-بز-پادشاه-موش-گربه سخنگو

نام قهرمان: گنجشک

جنسیت قهرمان/قهرمانان: حیوان

نام ضد قهرمان: -

افسانه های ایرانی منبع بزرگی است برای خلق داستانهای جذاب و پر محتوا برای کودکان میتوان با جست و جویی در این منبع گروه قصه هایی را که مشخصاً برای کودکان خلق و روایت می شده است یافت. برخی از این قصه ها امکان زیادی برای تبدیل شدن به داستان با افسانه های امروزی دارد.روایت «زور» بیانگر سلسله ای از قدرت و ضعف است؛ آن که در جایی و در مقابل چیزهایی قوی است در جایی و در مقابل چیزهایی دیگر ضعیف است.روایت «زور» در گروه قصه های کودکان می گنجد. بنابر نوشته ی صبحی افسانه ای قدیمی است. صبحی در پایان روایت زوره نوشته است: این افسانه را وقتی می گویند، به آخرش که می رسد، بعد از گندم و شادونه اسم شنونده را می گویند. یعنی همان کسی که قصه را برای او نقل میکنند. مانند این افسانه ی کهنه در سایر زبانها هم یافت میشود. حتی در کتاب کلیله و دمنه قصه ای مثل این داریم ....متن کامل این روایت را با کمی ویرایش نقل میکنیم.

یکی بود یکی نبود. یک گنجشک بود که توی هوای سرد زمستان و یخ و یخ بندان از لانه به هوای دانه آمد بیرون دید زمین و زمان از برف پوشیده شده و هر جا آب بوده یخ زده، ناچار روی یک تکه یخ نشست و چشم انداخت اینور و آن ور که چیزی گیر بیاورد. پر و پا و ران و بالای رانش یخ کرد. رو کرد به یخ گفت ای یخ چرا این قدر زور داری؟ یخ گفت من کجا زور دارم. اگر زور می داشتم آفتاب آبم نمیکرد گنجشکه رفت دم آفتاب رو کرد به آفتاب و گفت: ای آفتاب چرا این قدر زور داری؟ گفت: من کجا زور دارم؟ اگر زور می داشتم ابر جلوی مرا نمی گرفت. گنجشک رفت به سراغ ابر گفت: «ای ابر چرا این قدر زور داری؟ گفت اگر زور میداشتم باد مرا پریشان نمی کرد. رفت پهلوی باد گفت: ای باد چرا این قدر زور داری؟ گفت: اگر من زور می داشتم، کوه جلوی مرا نمی گرفت رفت پهلوی ،کوه گفت ای کوه چرا این قدر زور داری؟ گفت اگر زور میداشتم علف رو سرم سبز نمیشد. رفت پهلوی علف گفت: ای علف چرا این قدر زور داری؟ گفت اگر زور میداشتم بزی مرا نمی خورد. رفت پهلوی بز گفت ای بر چرا این قدر زور داری؟ گفت: «اگر من زور می داشتم قصاب مرا نمیکشت رفت پهلوی قصاب گفت: ای قصاب چرا این قدر زور داری؟ گفت: «اگر من زور میداشتم پادشاه ازم باج نمی گرفت. رفت پهلوی پادشاه گفت چرا این قدر زور داری؟ گفت اگر من زور میداشتم موش توی خانه ام لانه نمیکرد رفت پهلوی موش گفت: چرا این قدر زور داری؟ گفت: «اگر من زور داشتم گربه مرا نمی خورد رفت پهلوی گربه گفت: ای گربه چرا این قدر زور داری؟ گربه گفت زور دارم و زور بچه ٫ سالی می زایم هفت بچه ٫ یکیش آرام جانم ٫ یکیش سروروانم ٫ یکیش کفتر پرانم ٫ یکیش بی تو نمانم ٫ زنی میخوام زنونه ٫ پوستین کنه انبونه ٫ بزاره سوک خونه ٫ پرکنه دونه دونه ٫ از گندم و شادونه ٫ برای جونی جونه.