Div-E-Sepid دیو سپید

The White Div | Div-e-Sefid | دیو سفید

Illustration by Farima Keshavarz

دیو سپید

در داستان های شاهنامه داستان نبرد رستم با دیو سپید خان هفتم از هفت‌خان رستم است. نام فرمانروای دیوان در کشور مازندران بود

او کیکاووس شاه ایران و سپاهش را در غاری به بند کشید

که رستم برای آزادی ایرانیان به نبرد با دیو سپید رفت.

رستم دیو سپید را در غار خفته دید

برای به جا آوردن آیین جوانمردی او را از خواب بیدار کرد و با وی جنگید

یک دست و یک پای دیو را برید و جگرش را از سینه بیرون کشیده و از کاسه سر او کلاه خودی برای خویش ساخت.

سپس کیکاووس و یارانش را نیز آزاد کرد.

دیو سپید دیوی است که پزشکان بر این باور بودند خون دل و مغز او داروی کوری کیکاووس و سپاهیانش است

تقریباً تمامی پژوهشگران بر این اعتقاد هستند که دیو سپید نامی اصیل از ادبیات و زبان مازندرانی است.

داستان خان هفتم

در خان آخر، رستم و اولاد به هفت کوه که غار محل زندگی دیو سپید در آن قرار داشت، رسیدند. شب را در حوالی آنجا سپری کردند. صبح روز بعد رستم پس از بستن دست و پای اولاد، به نگهبانان غار حمله‌ور شد و آنان را از بین برد. وی سپس وارد غار تاریک بی‌بن شد. در غار با دیوسپید مواجه شد که همانند کوهی به خواب رفته بود.

به رنگ شبه روی و چون شیر موی جهان پر ز پهنای و بالای اوی

به غار اندرون دید رفته به خواب به کشتن نکرد هیچ رستم شتاب

دیوسفید مسلح به سنگ آسیاب، کلاهخود و زره‌آهنی به جنگ رستم شتافت رستم یک پای او را از ران جدا ساخت. دیو با همان حال با رستم در گلاویز بود و نبردی طولانی میان آندو صورت گرفت که گاه رستم و گاه دیو بر یکدیگر چیره می‌گشتند. در پایان، رستم با خنجر دل دیو را شکافت و جگر او را برای مداوای چشمان کم سو شدهٔ کیکاووس درآورد.

بزد دست و بر داشتش نرّه شیر به گردن برآورد و افکند زیر

فرو برد خنجر دلش بر درید جگرش از تن تیره بیرون کشید

همه غار یکسر پر از کشته بود جهان همچو دریای خون گشته بود

دیوان کوچک با مشاهدهٔ صحنه فرار را بر قرار ترجیح دادند. جگر دیوسفید را رستم نزد کاووس نابینا آورد و قطره‌ای از خون جگر به چشمان کاووی چکاند و نور به دیدگان وی بازگشت. سپاهیان ایران نیز همگی بینایی خود را بازیافتند و به جشن و پایکوبی مشغول شدند.

نگارش: مهرنوش خلیلی

The White Deev was the master of all evil creatures in the Legendary country of Mazandaran. Rostam, a famous Iranian warrior, who had no rival in strenghth, went to fight the White Deev and defeated him in the last stage of "The Seven Labors of Rostam" according the Shahnameh.

When Kayanian King, KayKavoos decides to attack the legendary lands of Mazandaran, where the demons lived, the king of Mazandaran asks for help from the White Deev who used his power and army of evil to crush the Iranian army. Then the Deev captured the King KayKavoos and his guards and imprizones them in the "Espirooz" mountain, and blinded them with magic.

In order to save KayKavoos and his army, Rostam begins a difficult and exhausting journey, which is known and the "Seven Khans[or Labours] of Rostam". And after a lot of hardships, he defeats Arjang Deev and other guardians of Espirooz Mountain and frees KayKavoos.

KayKavoos tells Rostam that it is better to destroy the White Deev before the it finds out about their release, otherwise they will have to fight him while blind.

So Rostam goes to the cave where the White Deev lives and sees him in deep sleep. Rostam, feeling it would not be honorable to kill the deev in sleep, wakes him up and affter struggling with him, lifts him up and smashed him with his cow headed mace. He then takes out the deev's liver, knoing that it could be used to undo the blinding magic befell upong the troops, and takes it the the king KayKavoos. The white Deev is described as being extrmely large and powerful, having white fur/hair and a black face.

 

Visual Description

رخساری سیاه

گیسوانی سپید

هیکلی تنومند

 
Previous
Previous

Barmaye بَرمایَه

Next
Next

Winged Bull گاو بال‌دار