دزد و دنبه
افزوده شده به کوشش: ثریا ناظرشاهی
شهر یا استان یا منطقه: استان فارس - استهبان
منبع یا راوی: راوی حسین ترجمی ۳۴ ساله- کتاب چاپ نشده است
کتاب مرجع: فرهنگ افسانه های مردم ایران
صفحه: 553 - 554
موجود افسانهای: ندارد
نام قهرمان: آشپز - کرمضون
جنسیت قهرمان/قهرمانان: انسان
نام ضد قهرمان: ندارد
داستان درباره یک آشپز است که بسیار زیرک بوده و اجازه نمی دهد سرش کلاه بگذارند.
روزی بود و روزگاری بود. آشپزیبود که نامش کرمضون (کربلایی رمضان) بود. این آشپز بسیار زرنگ و حریف و ناقلا بود. به یک عروسی دعوت شده بود. بره ای که سر بریده بودند برای آشپز آوردند تا بپزد. او دید که نصف دنبه بره نیست، چیزی نگفت. برنجش را که پخت و دم کرد، می خواست روغن داغ را بر دیگ برنج بریزد که گفت: ای داد و ای بیداد ،آخ اوخ، آبرویم رفت. زشت شد. خجالت زده می شوم. گفتند: چه طور شده کربلایی؟ گفت: روغن کم است. روغن بیاورید. گفتند که هر چه بود همان بود. روغن که نداریم. در آن زمان ها هم که مثل امروز نبود که انواع و اقسام روغن های نباتی در حلبی های گوناگون وجود داشته باشد، چه کار کنیم؟ چه کار نکنیم؟ مادر داماد آمد و گفت: کربلایی می شود روغن دنبه را روی برنج بریزیم؟ کربلایی گفت: چرا که نه؟ اگر دارید زود بیاورید مادر داماد به مادر عروس گفت: برو دنبه ای که قایم کرده ایم بیاور ! کربلایی به محض دیدن دنبه، تنجک انداخت و بشکن زد و دور دیگ ها رقصید و خواند : اوی دز دنبه پیدا شد اوی دز دنبه پیدا شد