کلیدواژه وارد نمایید تا در همه‌ی داستانها جست و جو شود 👆

اسب

نامادری، یکی از ضد قهرمانان قصه‌های عامیان است. قصهٔ «اسب» که از کتاب «افسانه‌های شمال» نقل می‌کنیم یکی از این نوع قصه‌هاست. روایت‌های دیگری از این قصه در دست هست که در جای خود نوشته‌ایم. نثر قصهٔ اسب ساده است

Read More

بوته گل محمدی و هفت سرو

بازرگانی هنگام رفتن به تجارت به زنش گفت:  - ای زن تو حامله‌ای و ممکن است قبل از برگشتن من بزایی، اگر پسر زاییدی که هیچ، ولی اگر دختر آوردی او را بکش.  این را گفت و به سفر رفت.  زن بازرگان قبل از این هفت شکم پسر زاییده بود و این هشتمین شکمش بود که از قضا دختر به دنیا آورد

Read More

بِنه‌کی

در این داستان مادر و دختری، با هوش و درایت مرد قوی هیکل مزاحم را از خانه‌شان بیرون می‌کنند.یک مادر و یک پدر و یک دختر بودند. سر شب پدر دختر به خانه آمد و گفت: امشت جایی دعوتم، به خانه نمی‌آیم. این خبر را داد و رفت. مادر رو به دختر کرد و گفت: برو در را ببند! دختر گفت ننه بگذار این یک لا پنبه را بریسم، بعد در را می‌بندم

Read More