ابراهیم
افزوده شده به کوشش: رضا قهرمانی
موجود افسانه ای: ندارد
نام قهرمان/قهرمانان: ابراهیم
نوع قهرمان/قهرمانان: مرد، پسر تاجر
نام ضد قهرمان: ندارد
مجموعه: فرهنگ افسانه های مردم ایران - ع.ا. درویشیان، ر. خندان
شماره صفحه در مجموعه: جلد یکم ص ۱۵۳ - ۱۵۴
منبع یا راوی: مرتضی هنری
کتاب مرجع: اوسونگون - صفحه ۵۸
توضیح نویسنده
قهرمان این قصه از کمکهای غیبی استفاده میکند. او خوشقلب و خوشنیت است همچنین خوشقول و این صفات خوب باعث میشود که به خوشبختی برسد
در زمان قدیم تاجری بود به نام حاجی علی که بسیار دست و دل باز بود و همه از او راضی بودند. حاجی پسری داشت به نام ابراهیم. وقتی حاجی علی مرد، مردم هر جا ابراهیم را میدیدند از پدرش به خوبی تعریف میکردند. روزی ابراهیم نزد مادرش رفت و از او پرسید: مگر پدر من چه کرده است که همه از او تعریف میکنند؟ مادرش گفت پدرت تاجر بود و از سود تجارتش مقداری برای زندگیاش برمیداشت و بقیه را در راه امیرالمؤمنین خرج میکرد. ابراهیم تصمیم گرفت که کار پدرش را ادامه دهد. مادرش مقداری اسباب و اثاثیه فروخت و هفتاد تومان فراهم کرد و به دست ابراهیم داد. ابراهیم رفت تا تجارت کند. در بین راه بیست تومان از پول را خرج کفن و دفن مردهای کرد که کسی را نداشت تا او را به خاک بسپارد. ابراهیم همینطور که میرفت مردی آمد و به او گفت: جلوی تو یک آبادی است که در مسجدش روضه میخوانند. خادم مسجد گربه سیاهی دارد. آن گربه را از او بخر و مغزش را توی یک شیشه بریز. در مملکت همسایه پادشاهی هست که هفت سال است کور شده هر کس بتواند او را درمان کند، پادشاه دخترش را به زنی به او میدهد و اگر نتواند کشته میشود. تو برو به آنجا و سه بار از مغز گربه در چشم پادشاه بریز او خوب میشود. اما هر چه به دست میآوری باید با من نصف کنی ابراهیم قبول کرد و طبق گفتههای مرد عمل کرد و شد داماد پادشاه. پس از مدتی پادشاه مرد و ابراهیم شاه شد. مدتی گذشت تا این که ابراهیم دلش برای مادرش تنگ شد. هفت قطار بار کرد و به همراه زنش حرکت کردند در میان راه چشم ابراهیم به همان مردی افتاد که او را راهنمایی کرده بود مرد قول ابراهیم را به او یادآوری کرد. ابراهیم گفت: چهار قطار را تو بردار سه تایش هم مال من. مرد گفت: زنت را چگونه نصف میکنی؟ ابراهیم فکری کرد و گفت تا به حال زن من بوده از این به بعد زن تو باشد. مرد ابراهیم را تحسین کرد و گفت ثروت و زنت مال خودت باشد و از نظر غایب شد. ابراهیم سالیان دراز به خوبی زندگی کرد